به گزارش خبرنگار مهر، درخت پرتقال گیاهی پیوندی و دورگه است و به واسطه همین پیوند است که به نسبت درخت نارنج که گیاهی شرقی است، میوهای شیرینتر و پرآبتر دارد. کتاب «درخت پرتقال» روایت رویارویی، برخورد و در هم تنیدگی اقوام و فرهنگهاست و همچنین تلاشی برای کاویدن خاستگاهها و ریشههای ملتهای امروز و نگاهی عمیق به تاریخ از دریچه ذوق و خلاقیت ادبی است.
کارلوس فوئنتس درخت پرتقال را نماد مکزیک و اسپانیا و در هم آمیختگی فرهنگها و خونها را زمینهساز ظهور و بالندگی ملتها میداند.
مطالعه این کتاب و ارتباط برقرار کردن با آن مستلزم داشتن اطلاعاتی چند درباره تاریخ چند صد ساله قارههای آمریکای شمالی و جنوبی است. آشنایی با کریستف کلمب کاشف آمریکا و ماجراهایش نیز در برقراری ارتباط با این کتاب بیتاثیر نخواهد بود.
فوئنتس در این کتاب، تاریخ کشورش، مکزیک را نیز روایت کرده است. از دید فوئنتس، تاریخ دستنوشتهای است که وقتی پاک شود، پسِ پُشتش دستنوشته دیگری نمایان میشود که آن نیز خود پوششی بر چهره روایتی دیگر است. به این ترتیب روایت این نویسنده از تاریخ، نوعی ضد روایت یا نفی روایت است.
در کتاب پیش رو، مردگان از وقایع محتملی سخن میگویند که در تاریخ رخ نداده است اما در داستان رخ میدهد. البته از نگاه فوئنتس، تاریخ فتح مکزیک جلوههای دیگری هم دارد.
«درخت پرتقال» در 4 بخش و داستان نوشته شده است که عبارتاند از: «دو کرانه»، «فرزندان فاتح»، «دو نومانسیا» و «دو آمریکا». فوئنتس در داستان «دو کرانه» روایت فتح مکزیک را با هجوم مایاها به اسپانیا به پایان رسانده است.
در «فرزندان فاتح» صدای فرزندان شخصیت کورتس را میشنویم و در «دو نومانسیا» محاصره شهر نومانسیا توسط سپاه روم، بازآفرینی شده و در «دو آمریکا» هم نویسنده سعی کرده تاریخ تکراری کشف آمریکا را بازآفرینی کند.
این کتاب داستان چهارمی هم داشته و «دو آمریکا» داستان پنجم آن محسوب میشود که به دلیل حذف داستان چهارم در نسخه ترجمه فارسی، «دو آمریکا» به عنوان داستان چهارم کتاب، چاپ شده است. داستان چهارم نسخه اصلی، به دلیل بیپردگی توصیف و شرح صحنهها، امکان چاپ نداشته است.
این کتاب به عنوان صد و سیامین عنوان ادبیات جهان و صد و ششمین رمان انتشارات ققنوس منتشر شده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
فکر میکنم، از میان آن همه اشتباه، فقط دریافت شخصی والی دُن گاستون دِ پرالتا از عدالت بود که به کارمان آمد. او اظهار کرد که در مورد توطئه به قصد شورش برای تسلط بر سرزمین مکزیک و غصب آن طبق ضوابط ذیل اقدام خواهد کرد. اولین افرادی که توطئه را افشا کردند در خور پاداشند. آگیلار با شنیدن این جمله فریادی از شادی کشید. اما دومین افرادی که توطئه را افشا کردند فقط در خور عفو و بخششند. چهره آگیلار به شکلی ساختگی در هم رفت. و سومین افرادی که توطئه را افشا کردند به جوخه اعدام سپرده میشوند. آگیلار لابه کنان زانو زد. آن بدبخت گفت: «و ما چطور، که فقط پشیمان شدیم و کنار کشیدیم؟»
گفتم که، گذشته از همه اتفاقات، بارقهای عدالت، هرچند کمسو، در تمام این ماجرا به چشم میخورد. بالتاسار دِ آگیلار بیشرف را به جرم ادای شهادت دروغ به ده سال کار اجباری در کشتی جنگی، توقیف تمامی داراییها و آبادیهایش و تبعید ابدی از تمامی سرزمینهای هند غربی، چه در اقیانوس و چه در زمین سفت، محکوم کردند. مونیوس دِ کارّیو در مسیر بازگشت با اسپانیا، سوار بر یک کشتی بادبانی، به محض خواندن نامه عزلش به دست پادشاه سکته مغزی کرد و بیش از آنچه بنا بر طبیعتش کوتهفکر بود کوتهفکر شد: «شما را به اسپانیای نو فرستادیم تا حکومت کنید، نه اینکه ویرانی به بار آورید.» قدرت تکملش را از دست داد. برای آنکه معالجهاش کنند مجبور بودند دهانش را با کمک تکههای چوب باز نگه دارند تا جوشاندهها را به حلقش بریزند. آن مرد با چهره صیقلخورده و موی تُنُک سر مرد. همه میدانند که این دیوهای انساننما پای چوبه دار به دنیا میآیند. قاضی مونیوس وصیت کرده بود که جسدش را به دریا نیندازند. به همین دلیل، شکمش را پاره کردند، دل و رودهاش را بیرون کشیدند و آن را نمکسود کردند، زیرا پیش از مرگ موفق به گفتن یک جمله شده بود: «میخواهم که من را در اِل فِرّول دفن کنید.»
این کتاب با 231 صفحه، شمارگان هزار و 650 نسخه و قیمت 9 هزار و 800 تومان منتشر شده است.
نظر شما